رقص مرگ 2
جمعه 11 تير 1395
13:25بازی اون طوری که باید پیش میفرت پیش نرفت باورم نمیشه اما من از اون دختر شکست خوردم 5-7 ازش شکست خوردم ما از دوره ی مسبقات حذف میشیم تیم المان قهرمان شد اما بچه های تیم مون ناراحت نبودن با سر افکندگی اومدم سمت بچه ها
مرلیا سقلمه ای زد تو پهلوم
مرلی:عالی بود پسررررررررررر
هایجین:هما جونم ناراحت نباش تو تمام تلاشتو کردی
دسپینا:بازیت حرف نداشت خودتو ناراحت نکن
روشنا:شاید برنده نشده باشیم ولی همینکه خودمون رو تا فینال رسوندیم عالیه
-از همه تون ممنونم
نگاهم به اون سمت کشیده شد کلی فیلم بردار و عکاس ریخته بودن روسر اینهی خانوم اما یه کلمه هم حرف نزد حتی بعد از برنده شدن تو مسابقه یک لبخندم نزد یک کلمه حرفم نگفت الانم که جلو دوربین ها هیچی نمیگه این بشر چه روحیاتی داره
سایو:هوی بچه ها همه جمع شید موخایم عکس یادگاری بگیریم
ارمی:دلت خوشه هاااااااااا
سابرینا:خیلیییییییییی هم خوبه زودباشید همگی
اوشین:بریم زیر اون درخت عکس بگیریم
ماکاجی:من میرم بالا درخت
ریما:افرین بدو بدو میمون درختی
ماکاجی:زهرنبود
همه جمع شدیم کلی دختر و پسر بودیم
دوربین هم دادیم به بنده خدا گفتیم ازمون عکس بگیره منو سایو، مرلی و ارمی دست به گردن هم دیگه انداخته بودیم و جلو تر از هم بودیم و کمی خم شده بودیم بقیه هم پشت سر ما ایستاده بودن عکس رو گرفت و دوربین رو داد بهمون وای خخخخ ایجی و مومو وشیرایشی واسه ملت شاخ درست کرده بودن واسه کایدو ،ریوما،اتوبه،مرلیا،ریما و...خخخخخ حالاهم همه شون افتادن به جون اون سه تا انگار نه انگار که 17یا18 سالشونه تو 5 سالگیشون موندن شادی ونشاط بچه ها باعث شد منم لبخندی بزنم یه هو یه خانوم خوشگل بایه اقای جلتنمن اومدن سمت من خانوم و اقا باهام دست دادن وکه خانوم بعد سلام و پرسیدن حال من گفت:ما از شما و چندتا از دوستانتون دعوت میکنیم که تو تیم تنیس ما حضور داشته باشید وتمام هزینه های تحصیل و اقامت شما به عهده ی شرکت ما هستش
منو میگیییییییییییی چه بهتر از این تو المان تحصیل کردن بایه بورس تحصیلی فوق العاده
-باید فکر کنم
خانوم:این شماره ی ماست
-ممنون
فعلا که تو یه هتل اقامت داشتیم رفتیم به سمت اتوبوس وماشین هامون رفتم به سمت خروجی ورزشگاه تمام راه پله ای بود وقتی به پایین پله ها رسیدم دنبال ارمی وسایو ومرلی میگشتم که گفتن الان با ماشین میان که یه هو دیدم یه شخصی که روی اسکیت سوار بود از روی همه ی پله ها انچنان پریدنی کرد که من جا خوردم این قدر پلههههههه اگه میخورد زمین که زنده نمی موند نگاه دقیق تری بهش انداختم به به اینهی خانوم بودن یه شلوار سفید مشکی مارک دار پوشیده بودبا تیشرت مشکی وکفش سفید لژدار یه کلاه کپ مشکی هم سرش بود که جلوش با رنگ سفید نوشته شده بود Boyیه هدفون سفید هم تو گوش هاش بود ویه عینک دودی خیلی خوشگل به یقه ی لباسش اویزون بود کیف راکت هاشم روی شونه اش بود خدایش تیپش خیلی قشنگ بود .
اسکیتشم مشکی بود جلوی من که رسید توقف کرد یه نگاهی بهم انداخت دهنشو باز کرد انگار میخواست چیزی بگه اما نگفت دستاشو کرد تو جیب های شلوارش بعدم اسکیتش رو به حرکت دراورد و رفت
ارمی:هما ورپریده بیاااااااااااااااااااااااااا
ماشین ما دخملا ام وی ام شاستی سفید بود راننده هم مرلی دیونه بود یه جوری این مرلی ویراژ میده که نگووووووو عاشق سرعت وهیجانه به قول خودش تند میرم که مشکلات جلوی چشمامو فرصت نکنن بگیرن اون خانواده اش رو تویه تصادف از دست داده بود ولی با این حال عااااشق رانندگی بود گواهینامه هم نداشت خیر سرش طبق معمول جلو نشستم وحرکت کردیم نگاهی به پشت انداختم ارمی وسایوکنار هم نشسته بودن ارمی موهاش کوتاه بود عین پسرا واونم همیشه تیپ های اسپورت میزد سایو هم که داشت بالاپایین میپرید وبشکن میزد اخه مرلی یه اهنگ شاد گذاشته بود ارمی کفری شده بود وهدفونشو از داخل کیفش دراورد و کرد تو گوش هاش و اهنگ پلی کرد
ارمی:اخیــــــــــــــش ارامــــــــــش!
دستمو بردم به سمت ظبط ماشین و اهنگ رو عوض کردم
چشات آرامشی داره که تو چشمای هیشکی نیست می دونم که توی قلبت به جز من جای هیشکی نیست چشات آرامشی داره که دورم می کنه از غم یه احساسی بهم میگه دارم عاشق می شم کم کم تو با چشمای آرومت بهم خوشبختی بخشیدی خودت خوبی و خوبی رو داری یاد منم می دی تو با لبخند شیرینت بهم عشقو نشون دادی تو رویای تو بودم که واسه من دست تکون دادی ...از بس تو خوبی می خوام باشی تو کل رویاهام تا جون می گیرم با تو باشی امید فرداهام از بس تو خوب می خوام باشی تو کل رویاهام تا جون می گیرم با تو باشی امید فرداهام چشات آرامشی داره که پا بند نگاهت می شمببین تو بازی چشمات دوباره کیش و مات می شمبمون و زندگیمو با نگاهت آسمانی کن بمون و عاشق من باش بمون و مهربونی کنتو با چشمای آرومت بهم خوشبختی بخشیدیخودت خوبی و خوبی رو داری یاد منم می دیتو با لبخند شیرینت بهم عشقو نشون دادیتو رویای تو بودم که واسه من دست تکون دادیاز بس تو خوبی می خوام باشی تو کل رویاهامتا جون می گیرم با تو باشی امید فرداهام
اعتراف میکنم اهنگش به درد هیچکدوم مون نمیخورد سایو که جوش اورده بود کفش شو دراورد
سایو:هما پدر صلواتی خبر مرگت توعاشقی بزن اهنگ قبلی رووووووووو
-بیخی همین خوبه ارامش پیدا میکنیم
کفش رو زد رو بازوم
سایو:کثاااااااااااافت همه که مثل تو عاشق نیستن
بعد شروع کرد به ادا در اوردن وصدای خواننده رو مسخره کردن
سایو:چشمات الامشی داله که خبل ملگت توچشمای هیشکی نیس
از خنده همه مون ترکیدیم سایوی دیونه
مرلی دستشو برد رو ظبط ویه اهنگ غمگین گذاشت
- نمی تونم بهت بگم دوستت دارم تحملم نیست واسه گریه کردنت نمی تونم دیگه تو رو داشته باشم آخه تو رو به دست من سپردنت نمی تونم با تو بمونم تا ابدنمی تونم پا بذارم روی دلت هر چی که دارم مال تو عزیز من آخه تو رو به دست من سپردنت نمی تونم با تو بمونم تا ابدنمی تونم پا بذارم روی دلت هر چه که دارم مال تو عزیز من آخه تو رو به دست من سپردنت
سایو انچنان جیغی کشید که مو به تنم راست شد
ارمی:عه وحشی ها الان خودمو از ماشین پرت میکنم از شرشما روانی ها خلاص شم اشغالا کل بزرگ راه رو گذاشتن رو سرشون سایو چه مرگته؟
جای تعجب نداشت چون ارمی همیشه خاهان ارامش بوده و معلوم بود ما سه تا ارامشش رو بهم ریختیم چند لحظه سکوت تمام ماشین رو فرا گرفت که یه هو همه زدیم زیر خنده حالا نخند کی بخند
سایو:به من میگی وحشی؟
ارمی: پ ن پ با اون پسر خوشگله که پشت فراری نشسته بودم
تا اینو گفت هر سه تا خیره شدیم به بیرون ماشین پشت چراغ قرمز بودیم راست میگفت یک فراری البالویی خیلییییییییی خوشگل کنار ما بود اما راننده اش خیلی خوشگل تر بود یه پسر جوون بود موهاش المانی بود چشمای خاکستری خماری هم داشت یه پیرهن سفید مردونه پوشیده بود که یقه اش تا روی شکمش باز بود واستین هاشو تا ارنج تا زده بود با یه گردنبد خیلی شیک دور گردنش بودو یه عینک دودی مارک دار باکلاس هم گذاشته بود رو موهاش!!
مرلی:جوووووووون چه جیگریه
سایو:مرلی کوفتت شه اگه واسش تور پهن کنی
-:هوی شما دوتا ور پریده چیکار اقای من دارین؟
ارمی:نخورینیش صلوااااااااااااااات
سایو:نیگا به این میگن پسر نه به این پسرای خل باشگاه ما ببین چه تیپی داره
مرلی:نظارع کنید
اینو گفت وعینکشو گذاشت رو موهاش شیشه دودی پنجره ی ماشین رو کشید پایین پسر به مرلی خیره شد یه لبخند نثارش کرد مرلی لبخندی مسخره ای بهش زد که ...
پسر نیشش گشاد شد وقتی که نیشش باز شد دندونای یکی درمیونشو اگه میدید حالت تعوع میگرفتید خخخخخخخخخخخخ از اون جالب تر قیافه ی مرلی بود خخخخ
مرلی با غضب شیشه رو داد بالا و پاش رو گذاشت رو گاز
-چیشد بانو؟
مرلی:اقای تو بود از من میپرسی؟
-وا؟توداشتی واسش عشوه شتری میومدی اقای من شد؟
مرلی:من داشتم به چشم برادری براندازش میکردم
-اهاااااااااااااااااااان
سایو:این یارو چرا اینجوری بود؟فراری سواره اون وقت پول نداره بره دندون هاشو درست کنه؟
ارمی:شاید از دندون پزشکی میترسه
-هرچی بود خدا واسه ننه اش حفظش کنه
رسیدیم هتلمون بعد ماهم بقیه بچه ها رسیدند و...
{اینهیه اسمیت}
هوا خیلی گرم بود جلوی یه کافی شاپ توقف کردم کلاه مو برعکس گذاشتم و اینجا پاتوق من وبعضی از همکلاسی هام بود رفتم داخل سر یه میز دونفره نشستم کلاه مو در اوردم گذاشتم رومیز ملت یه جوری نیگام میکردن احساس میکردم همه دارن منو نیگا میکنن سرمو انداختم پایین که یهو یکی پرید وسط گفت:تبریک میگم بهتون شما مایه ی سربلندی کشورمون هستید!!!عَه عَه از اینکه مورد توجه دیگران قرار بگیرم حالم بهم میخوره لبخند تلخی در جواب این تبریک وتشویق زدم ! بعد هم به دستام خیره شدم انگار دیگران فهمیدن حوصله ندارم که بیخیال من شدن گارسون اومد،-بستنی شاتوت گارسون:چشم، بستنی رو اورد اما میلم بر نمیداشت نمیتونستم بخورم از جام بلند شدم ،میز رو حساب کردم ورفتم بیرون عینک دودیمو زدم کلاه مو برعکس سرم گذاشتم و با اسکیت به سمت خونه رفتم با اینکه تیم ما در این مسابقه برنده شد ولی من خوشحال نبودم هئ یکی نیست بگه توکی خوشحال بودی که این بار دومت باشه؟ من کلا ادم بی حوصله ای هستم ،یه هو لرزشی توی جیب سمت چپ شلوارم احساس کردم موبایلم داشت زنگ میخورد مادرم بود
....
-بله؟
......
-سلام ممنون خوبم کاری داشتید؟
.......
-توراه ام الان میرسم نه نگران نباشید
........
-باشه خدانگهدار
چرا همیشه نگران من هستن؟مگه من بچه ام؟عَه!رسیدم خونه باز کلید همراه ام نبود از روی در باغ پریدم اگه مادر منو میدید کلی نصیحتم میکرد خونه ی ما وسط یه باغ خیلی بزرگ قرار داشت تا خونه تمام مسیرش درخت کاشته شده بود وتمام باغ چمن کاری شده بود سمت چپ باغ هم پارکینگ بود جلوی خونه هم استخر بزرگی وجود داشت پشت خونه هم زمین تنیس بود و.... رفتم تو خونه مادر وپدر سر میز ناهار نشسته بودن انگار منتظر من بودن عینکمو برداشتم
-سلام
پدر ومادرم از جاشون بلند شدن مادر منو با عشق بغل کرد قدش از من کوتاه تر بود به طوری که وقتی بغلم میکرد سرش روی سینه ی من قرار داشت
مادر:سلام عزیز مادر خوش اومدی دخترم
-ممنون
با پدر مردونه دست دادم
-سلام ددی
پدر:قوربون اون ددی گفتنات خوش اومدی دخترم بهت تبریک میگم که تو مسبقات برنده شدی
-شما هم دیدید؟
پدر:بله دخترم تلویزیون به صورت زنده نشون داد ببینم صورتت که زخمی نشد؟
-نه چیز خاصی نبود
مادر:الهی خیر نبینه اون کسی که صورتت قشنگتو اینجوری کرد
-وا؟این چه حرفیه مادر؟بالاخره بازی هستش بعضی موقع ها صدمه میبینیم
مادر:باشه بیا ناهار بخور دخترم
-میل ندارم
مادر:وا چرا؟
-مهم نی من میرم استراحت کنم
مادر:باشه دخترم
اتاق من طبقه دوم بود ومسیرش راه پله ، رفتم سمت اتاقم در اتاقم قهوه ای سوخته بود که روش دودی رنگ شده بود هرکس میدید فکر میکرد این در قبلا سوخته هئ روشم یه تابلوی ورود ممنوع زده بودم کلید رو کردم تو در وچرخوندم در اتاق باز شد اتاق من خیلی بزرگ بود انتهای اتاق روبه روی در یه تخت دونفره بود که کناره هاش شبیه تنه ی درخت بود کنار تخت یه عسلی بود که روش یه ساعت ویه اباژور بود اون سمت اتاق شومینه ، که بالاش یه شمشیر دولبه که دسته ی طلایی داشت نسب شده بودوسمت راست اتاق میز تحریرم و کامپیوترم ویه کمد بود کنار در ورودی هم یه قفسه بود که توش شمع های بزرگ وکوچیک با رنگ های تیره مثل مشکی و قهوه ای گذاشته بودم و بعضی چیزای دکوری بود مثل یه تپانچه ویه چاقوی نقره که روش نوشته های حکاکی شده بود پیانوم هم یه گوشه از اتاق قرار داشت ویه بنربزرگ ازخودم روی دیوار نسب شده بود تواین عکس یه تیشرت مشکی که روش طرح های سفید داشت تنم بودبایه کلاه کپ مشکی ودستنبد چرمی یه گوشه ازتیشرت روهم گرفته بودم وموهام دورم ریخته بود
رنگ دیوار های اتاقم قهوه ای سوخته وخاکی بود از دور که نگاه میکردی انگار روی دیوار ها خاک پاشده شده و کف اتاق هم پارکت رنگ تیره بودو ی قالی گرد تیره رنگ هم وسط اتاق انداخته شده بود اتاق من دوتا خوبی داشت یکی این بود که دستشویی وحمام مجزا داشت ویه بالکن بزرگ روبه روی باغ ،رفتم سمت کمدم کیف راکتمو انداختم پایین کفشامو شوت کردم کلاه مو انداختم رو تخت موهامو باز کردم و پریدم تو تختم ای جانم هیچ چیز بهتر از تخت خود ادم نمیشه خوابم برد
{صبح ساعت7:30}
-یه صبح دیگه یه صدایی توی گوشم میگه ثانیه های تو داره میره امروز رو زندگی کن فردا دیگه دیرهه ....
صدای موبایلم در اومده بود نیم ساعته داره میخونه عاشق این اهنگ بودم اما از وقتی که گذاشته بودمش الارم گوشیم حالم ازش بهم میخورد بالاخره زحمت به خرج دادم و دستمو از زیر پتو بردم بیرون و موبایلمو برداشتم بدون اینکه بهش نگاه کنم شروع کردم به زدن دستم روی صفحه ی لمسی موبایل اما خفه نمیشد که نمیشد گرفتم پرتش کردم به سمت جلو که یهو در اتاق باز شد و کسی اومد تو اتاق تا صدای باز شدن در رو شنیدم عین فنر از جام پریدم وای مادرم بود شانس اورد گوشی از بیخ گوشش رد شد وخورد به دیوار و خرد وخاکشیر شد مادر جیغ بنفشی کشید،من دوباره دراز کشیدم وپتو رو کشیدم رو خودم که یهو پتو از روم برداشته شد
مادر:بلند شو دختر از دیروز تا حالا خوابیدی بس نیست؟
-من خوابم میاااااااد
مادر دستمو کشید و منو بلند از از روی تخت راست میگه بنده ی خدا دیروز ساعت 2ظهر خوابیدم تا الان وای چقدر گرسنه بودم منو به زور برد تو دست شویی اب سردی روی صورتم پاشیدم و توی ایینه به خودم نگاه کردم وای چقدر ترسناک شده بودم چشمام پف کرده بود ، موهام فر درشت خرده بود و دو وبرم ریخته بود پوستمم عین گچ سفید شده بود وچشمام نیمه باز از خودم ترسیدم رفتم سمت کمد لباس هام پس یونی فرم مدرسه ام کو؟
مادر:یونی فرمتو اتو کردم روی تختته!
بدون حرف رفتم سمت لباسم ،مادر از اتاق خارج شد لباس من مثل لباس پسرای مدرسه بود اخه اصلا خوشم نمیاد دامن بپوشم کت وشلوار دودی رنگمو تنم کرد و کروات مشکیمو زدم ، وگردنبدمو توی لباسم کردم ،موهامو شروع کردم به شونه زدن تو این دنیا تنها چیزی که برام ارزش داشت موهام بود موهامو یه طرفه باز کردم و از جلو ی صورتم به سمت پشت سرم بردم به طوری که جلوی چشمم رو گرفته بود و از روی گوش هام رد میشد واز پشت با گیره جمع کردم وبستم کوله مو برداشتم و هدفونم وکلاه وعینکمو چپوندم توش کیف راکتم برداشتم وکفش های ورنی براق مشکی مو پام کردم و اتاق خارج شدم
-سلام
پدر ومادر:سلام صبحت بخیر
-ممنون
مادر:بیا صبحونه بخور دخترم
نشستم سرمیز صبحونه یه تیکه نون گرفتم وشروع کردم به خوردن
مادر:وا این چه وضعشه؟خب یه خامه ای،پنیری،مربایی چیزی روی نون بمال دخترم
-همینجوری خوبه
راستش حوصله نداشتم که لقمه بگیرم
یه لیوان اب پرتغال سرکشیدم و از سر میز بلند شدم
پدر:وایستا خودم میرسونمت
-ممنون خودم میرم
پدر:دخترم تو گواهینامه نداری خطرناکه که با ماشین میری
-نگران نباشید حالا بگید اون ماسماسک من کجاست؟
پدر:امان از دست تو رو اُپن هستش
سوئیچ ماشین رو از روی اپن برداشتم و از خونه زدم بیرون ماشین من یه فراری مشکی بود اما اجازه نداشتم باهاش برم مدرسه چون پدرم میگه با این ماشین بهم گیر میدن وخیلی تو چشمه،رفتم سمت ماشین شاستی سفیدم سوارش شدم و از تو کوله ام عینک دودیمو برداشتم وزدم به چشمام وکوله وکیف راکتامو پرت کردم پشت و ماشین رو روشن کردم و با ریموت در حیاط رو باز کردم وصدای جیغ لاستیکا بلند شد ظبط رو روشن کردم صداش تا 10 محله اون ورتر میرفت پامو گذاشتم روی گاز ،ویراژ میدادم تو خیابون تا اینکه رسیدم به دبیرستان. خوبی مدرسه ی ما این بود که هم دانشگاه بود هم دبیرستان ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم و کیف راکتامو برداشتم و پیاده شدم ماشین رو قفل کردم ،عِع یه ماشین عین ماشین من فقط مشکیش کنارم پارک بود فکر کنم دانش جوی جدید اومده اخه قبلا این ماشین رو تو پارکینگ ندیده بودم رفتم سمت سالن مدرسه و به سمت کلاس حرکت کردم تا رسیدم به کلاس یادم اومد که اول باید میرفتم باشگاه تنیس وای مثلا من کاپیتانم نگاه به ساعتم کردم ساعت 8:10 بود من باید ساعت7 به باشگاه میرفتم بدو کردم به سمت باشگاه رسیدم به باشگاه همه بازیکن ها پراکنده داشتن قدم میزدن و با دیدن من با این لباس فهمیدن که به کل تمرین امروز رو فراموش کردم اخه قبل از حضور تو باشگاه باید لباس گرمکن هامو میپوشیدم اشاره ای بهشون کردم همه صف ایستادن
-صبح همگیتون بخیر بابت تاخیر امروزم عذر میخام تمرین امروز رو فراموش کرده بودم
ایانا:کاپیتان مثل اینکه کلییییییی بازیکن جدید داریم
-اها
یه هو خانوم یاساکان سرمایه گذارو مربی تیم ما وارد شد
خانوم یاساکان:خانوم اسمیت !بازیکن های جدید از تیم منتخب ژاپن هستن که بهشون بورس تحصیلی در المان تعلق گرفته که چند دخترو پسر قبول کردند
-خوش اومدند
نگاهی به بازیکن های جدید کردم هئ عین جلتنمن ها ایستاده بودن با جست های خفـــــــــن،اون دختره هماهم بود ازش خوشم اومده بود هم خوشگله هم مغرور از همچین ادم هایی خوشم میاد ادم های خوشگل مغرور مارموز،اما هما دختر مارموز نبود!اونا بعضی هاشون دانشجو بودن وبعضی هاشون دبیرستانی بی توجه به اونا رفتم سمت رخت کن و لباسمو عوض کردم تیشرت و شلوار گرمکن تیم مون رو پوشیدم کلاه هم سرم کردم و از رخت کن خارج شدم
-خب امروز انجام مسابقات تمرینی کنسل میشه و فقط کمی ورزش میکنیم !ومسابقات رو برای فردا انجام میدیم
به بازیکن های جدید هم اشاره کردم که برن تو صف چون باید از همین روز اول کارشون رو شروع کنن
تمریناتمون تموم شد و همگی رفتیم سر کلاس هامون
....
نظرات شما عزیزان:
دمت جیزززززز
چ عجب منم یه جمله تو داستان گفتما
پاسخ:مرسی
اینم ادرس جدید
پاسخ:وای
اینهیییییییییییییییییییییییی یی
توی میهن یا آوابلاگ وب بزن بب جون خودم لوکس نظر دادن خیلی سختههههههههه
پاسخ:میهن که ایمیلمو نمیپذیره اما شاید تو اوا زدم
من به فدای انیکا بشم ادرس وبشو بده گم کردم
ادرس وب فعال خودتو هم بــــــــــــــــده
ایــــــــــــــنـــــــــــ ـهــی کی ان میشـــــــــــــــــــــی
کجایی تووووووو انیکا کل نت رو به خاطر تو گشت
پاسخ:انیکا کیه؟
پاسخ:خخخ
پاسخ:هستن
پاسخ:نه باو من همیشه باتو گرمم
پاسخ:ارع
پاسخ:من بیشتر
پاسخ:همچنین
پاسخ:امشب
تو قسمت دوم گفتی مغروره و باحال
واقعا شررررمنده خخخ
پاسخ:خخخخ
خر ذوق شدم
بی هما شدی
پاسخ:نه خدانکنه
میخوای شکتت کنم ؟
پوووووف خلاصه عالی بود ولی اینبار خبر ندادی میکشمتتتتتتتتت افتاد ؟
پاسخ:شرمنده باشه باشه
شوخی کردم افتظاح بود افتظاح ایش
گ
بابا شوخییییییییییییییییییییییییدمم مممممممممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممممممممممممممم مممممممممم
پاسخ:خخخ
صبر صبر صبر چقدر دیه صبر کنیم عایا..؟
پاسخ:نمیدونم والا
پاسخ:مرسی
پاسخ:خخخ
پاسخ:منم اینارو خوندم
راستی تو چند تا رمان خوندی.؟؟
پاسخ:نمیدونم امار یُخ
جیــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ـغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ غغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ غغغغغغغغغغ
ادامه ادمه ادمه ادمه رمان رمان رمان بزار بزار بزار بزار بز ار
روانیم خودتیییییییییییی
پاسخ:یا امام موسی باقر!!!!!!!!!!!!
پاسخ:من عااااااااااااااااشق بنر رمانم همه عکسای خودکشیش متحرکه
شیکمو هم خودتی
پاسخ:منم روزه نیستم!دلت بسوزه داره قره قروت میخورم وااااااااااای چرا انگشتام به کیبورد چسبیده؟
راستی دیشب که انلاین بودییییییییی
اتفاق خاصی افتاد حس من میگه افتاد
سامانه ات کیا اومده بودن...؟؟؟؟
حرف بزن زود تند سریع
پاسخ:اره اتفاق خیلی خنده داری افتاد
پاسخ:خوشا به حالت ماکه دومتر شدیم دیگه چرخ سواری غدقنه
پاسخ:ارع
پاسخ:ایول
پاسخ:سهلاااااااااااااااااااااااااااااااام ملسیییییییییییی
پاسخ:ملسی
فهمیدیم بابا جنتلمن
اوهع
خخخخخ خوشم اومد
قسمت بعدی یوپ
پاسخ:خخخ
آخرینویرایش: